مهسا و حسین عشق ما

پیشرفتهای کلامی

مهسا جونم از اینکه با سرعت فوق العاده ای سعی در یادگیری کلمات داری حظ میکنم. دیگه الان به قول خودم موتورت راه افتاده و همه کلماتی که میگیم تکرار میکنی تا یاد بگیری. به همین خاطر دایره لغاتت خیلی زیاد شده اونایی که یادم مونده رو اینجا مینویسم. اول اینکه این یکی دو روزه وقتی ازت میپرسیم " اسم شما چیه؟" با صدای قشنگ بچه گونه ات میگی "مسا". البته اولین اسمی هم که صدا زدی "علی" پسرعمو بوده که کامل اداش میکنی. این یکی دو روزه هم که اراک بودیم اسم پسردایی محمدحسین رو یاد گرفتی و همش صداش میکردی " مَمَ سِین" . دایی، نون، ماهی، گل، ماشین، دوباره، پتو       اینها رو فعلاً یادم میاد تا بعد.  12 اردیبهشت هم دندون هفتمت ، دندون ...
15 ارديبهشت 1391

دل بردن از بابا

  مهسا جونم سلام، بابایی اول عید غدیر خم را خدمت شما تبریک عرض می کنم، سپس از بابت این که دیروز به طور کامل و چند بار پیوسته کلمه "بابا"  را با زبان شیرین خودت گفتی تشکر می کنم و خدا را از این بابت شاکرم که در کنار نعمت های فراوانی که به شما و ما داده توا نایی سخن گفتن را نیز به شما آموخته است.
24 آبان 1390

اولین قدمهای کوچک ولی استوار

عسلم!ششم مرداد (10 ماه و نیم) سه چهار قدم برای اولین بار برداشتی و بعد افتادی زمین. از ذوق کلی جیغ و داد کردیم. حالا دیگه یاد گرفتی میری به صندلی میز غذاخوری بلند میشی. کمی اونجا آواز میخونی وبا چهار، پنج یا شش قدم خودتو تا وسطای هال میرسونی و بعد گویا که منتظر تشویق باشی منو نگاه میکنی و منم طبق معمول تشویقت میکنم و دست میزنم و خودت هم منو همراهی میکنی. وقتی خودت خوابت میاد یا شیر میخوای میری روی رختخوابت و و روی شکم می افتی روی تشک و با کف دست میکوبی روی بالش و به زبون خودت میگی "می می، لا لا" . قربون چشمات برم.  مهسا و دختر خاله مهدیس  مهسا در باغ خاله مشغول خوردن انگور یاقوتی با کمک این صندلیها می ایستی و بعد...
15 مرداد 1390

اولین علائم دندان

مهسا جان دیروز مورخ پانزدهم تیر ماه (یک هفته مانده به 10 ماهگی) متوجه شدیم که یکی از دندانهای پایین، لثه را شکافته  و مثل مرواریدی نمایان شده. این بسیار خوشحال کننده بود. من و مادر عزیزت بسیار خوشحال و به نوعی ذوق زده شدیم امیدوارم که از دندانهایت با مسواک زدن و مراجعه دوره ای به دندان پزشک به خوبی مراقبت کنی و مامان و من نیز بتوانیم با آموزش صحیح در این مورد به شما کمک کنیم تا انشاالله به خوبی قدر این نعمت خدا رانیز بدانی و همیشه بابت آن نیز شکر گذار باشی.
16 تير 1390

اندر احوالات مهسا

گلم سلام. دددظ ا گه وسطش این حروف رو دیدی تعجب نکن اینا تایپ ای خودته 45ققثبفففففغ ددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددددد رز برم تا بعد حالا که نمیذاری جدیداً چشماتو درشت میکنی و ابروهاتو بالا میندازی و اُ اُ میگی. بیشتر از قبل حرف میزنی و کلماتی مثل اینـننَه ، یا با زدن زبونت به سقف دهان کلمه نه رو بیشتر زمان گرسنگی استفاده میکنی. دیگه قشنگ میگی اَ دَ دَ دَ ،بَ دَ بَ دَ. همه 4 دست و پا دنبالم میکنی و به خصوص وقتی گلاب به روت میرم دستشویی همه ساختمون خبر میشن اولا فقط می آمدی پشت در و بلند میشدی و گریه میکردی. ولی الان علاوه بر قبلیا محکم شروع میکنی به در کوبیدن. هرجا رو که پیدا کنی و قابلیت بلند شدن ازش رو داش...
14 تير 1390

4 دست و پا

 عزیز دلم مهسا.الان که شروع به ثبت کارهای شیرینت کردم 8 ماه و 14 روزت شده . اما خوب بازم دیر نشده. البته با ایمیلت از قبل از تولدت در ارتباط بودم و یه مطالبی برات فرستادم. الان حدودا یه هفته ای هستش که چهاردست و پا میری. پاش بیفته حسابی میخندی و به قول داییت فاصله خنده و گریه ات 1 ثانیه است. موقع شیر خوردن حسابی دست و ... منو نیشگون میگیری. پاتو میگیری و بازی میکنی و شیر میخوری. غذا کمکی کلا خیلی کم میخوری به همین خاطر یه دفعه از بالای نمودار رشدت اومدی پایین نمودار. فردا قراره خارج از برنامه طبیعی دوباره ببرمت وزن و قدت رو چک کنم. امیدوارم اوضاع بهتر شده باشه
7 خرداد 1390
1