مهسا و حسین عشق ما

دندان دوم+ قدم زنی های طولانی تر

خدایا هزار هزاران بار شکر از این عزیز دلی که به ما دادی . نمیدونی بعضی موقعها اینقدر فشارت میدم یا به قول خاله منصوره حسابی ورزت میدم که یکدفعه یه جیغی میزنی و معترض میشی . قشنگم دیگه نصف خونه را راحت با قدمهای خودت طی میکنی تا جایی که خودت رو به یه صندلی، بوفه یا یخچال برسونی و در این حین برای حفظ تعادلت دستاتو کامل باز میکنی و خودت هم از خوشحالی این تجربه جدید جیغ میزنی و راه میری. بعدش هم وقتی میخوری زمین یا به جایی خودتو میرسونی ما رو نگاه میکنی تا تشویقت کنیم. البته این دو روزه خودت هم میتونی بدون کمک صندلی از روی زمین بلند بشی و راه بری و اینها همه در دو سه روزه مونده به ١١ ماهگیت داره رخ میده . راستی دیروز با کمک خا...
19 مرداد 1390

بالا رفتن از میز و ... و ایستادن

عزیز دلم. الان 3 روزه که غلت میزنی. در واقع همه هم سنهای شما در همون 5 یا 6 ماهگی غلت زدن رو شروع میکردن اما خوب شما با گریه کردن ما رو وادار میکردی که خودمون بیایم شما رو بنشونیم و بعد به بقیه کارهات برسی. سینه خیز رفتن رو هم کلاً فاکتور گرفتی، چون از روی شکم خوابیدن خیلی بدت میومد. اما الان خیلی علاقمند به این کار شدی. یه دفعه وسط شیر خوردن یه غلتی میزنی و حرکات آکروباتیک انجام میدی و روی شکم شیر میخوری ویا قمبل میکنی و به کارت ادامه میدی. حتی وقتی از خواب بیدار میشی اول از همه چه اتاق تاریک باشه چه روشن غلت یزنی و شروع میکنی 4 دست و پا رفتن. واقعیتش رو بخوای خیلی راحتتر شدم. چون دیگه وقتی از خواب بیدار میشی یه دفعه شروع نمیکنی به گریه و ب...
19 خرداد 1390

شیرین کاری- 8 ماه و 16 روز

مهسای عزیزم. دیروز بردمت وزنت رو چک کردم. 7 کیلو و 850 گرم شده بودی. یعنی 350 گرم در عرض 2 هفته که خوب بوده امیدوارم همینطور ادامه پیدا کنه. سرلاک گندم هم در برنامه غذاییت گنجوندم اما خیلی تمایل نداری و از دهنت پرت میکنی بیرون. فعلا که سوپ و آب سیب رو بهتر از بقیه میخوری. قربون چشات برم.خیلی قشنگ دست دستی میکنی و جالب تر از اون اینکه وقتی اسم "بابا" رو جلوت تکرار میکنم در رو نگاه میکنی چند بار امروز امتحان کردم و دیدم میخندی و به سمت در خیره میشی. گفتم دیگه اذیتت نکنم.
9 خرداد 1390
1