مهسا و حسین عشق ما

عید 1393

عید امسال برامون رنگ و بوی متفاوتی داشت. وجود یک نی نی کوچولو همه رو شارژ میکنه. مهسا و حسین الان فقط شیرینی زندگیمون نیستند ، همه زندگیمون هستند.  دل دردهای کولیکی حسین همچنان ادامه داشت و شب بیداریهای من. خونه مامان بزرگ بودن باعث شد راحتتر بتونم کسری خوابم رو جبران کنم. تا صبح من بیخواب بودم و وقتی بقیه بیدار میشدن حسین رو تحویل میگرفتن و من میخوابیدم. دایی مهدی، دایی هادی و خاله نسرین خعععلی کمک کردن مهسا جونم کنار 7 سین عمه لیلا مهسا و دختر خاله مهدیس امسال برای اولین بار به تالاب کویر میقان اراک رفتیم. پر آب بود و بسیار زیبا. طبیعتش تا حدود زیادی هنوز بکر بود. اینقدر آب دریاچه زلال و آرام بود که...
30 خرداد 1393

دومین بهار زندگیت مبارک

شهزاده زیبای ما! دومین بهار زندگیت زیبایی دوچندان به بهار ما نیز داد. امسال عید نیز کلاً اراک بودیم. گرچه در پی آنفلونزای بدی که در اسفند گرفتی و بلافاصله بعد از بهبودیت واکسن 18 ماهگی رازدی بسیار ضعیف شده بودی و کلاً عید تب و بدن درد داشتی. اما بعد از اتمام تعطیلات و بازگشت به خانه کلاً خوب شدی و سرحال اومدی. مهسا در کنار سفره 7 سین مامان بزرگ (مامان طیبه)   مهسا و مهدیس خونه منیره جون (دختر خاله مامان) دارن با اسباب بازیهای آقا مهدی حال میکنن دوچرخه محمد حسین رو با دوچرخه پسر همسایه عوض کردی و مشغول گردش... 13 به در مهسا با زهرا دخترعمه قربون اون دندونات  (٣١ فروردین 91) ...
31 فروردين 1391
1