مهسا و حسین عشق ما

عید 1393

1393/3/30 12:36
نویسنده : مامان
317 بازدید
اشتراک گذاری

عید امسال برامون رنگ و بوی متفاوتی داشت. وجود یک نی نی کوچولو همه رو شارژ میکنه. مهسا و حسین الان فقط شیرینی زندگیمون نیستند ، همه زندگیمون هستند. 

دل دردهای کولیکی حسین همچنان ادامه داشت و شب بیداریهای من. خونه مامان بزرگ بودن باعث شد راحتتر بتونم کسری خوابم رو جبران کنم. تا صبح من بیخواب بودم و وقتی بقیه بیدار میشدن حسین رو تحویل میگرفتن و من میخوابیدم. دایی مهدی، دایی هادی و خاله نسرین خعععلی کمک کردنمحبتمحبت

مهسا جونم کنار 7 سین عمه لیلا

مهسا و دختر خاله مهدیسبوسبوس

امسال برای اولین بار به تالاب کویر میقان اراک رفتیم. پر آب بود و بسیار زیبا. طبیعتش تا حدود زیادی هنوز بکر بود. اینقدر آب دریاچه زلال و آرام بود که عکس کوه و ابر مثل یک نقاشی در آب منعکس شده بود. البته عمق زیلدی نداشت و لی تالاب رو خیلی زیبا کرده بود. انعکاس نور خورشید در تالاب دید رو کمی سخت میکرد ولی واقعا زیبا بود. فلامینگوها گویی همان زمستان از اونجا رفته بودند ولی پرنده های کوچک دیگری به شکل گروهی بودند که اجازه عکس گرفتن رو هم نمیدادن. خیلی تیز بودن

مهسا و مهدیس هم اونجا رو با پارک اشتباه گرفته بودند و اگر رهاشون میکردیم در راهروهای خاکی باریک اونجا مدام در حال دویدن و دنبال کردن همدیگر بودند.

یک روز رو هم به منطقه پرآب و سر سبز عباس آباد شازند رفتیم گرچه خیلی سرد بود و گاهی باد میبردمون ولی باز هم خیلی خوش گذشت

تا جایی هم که برامون مقدور بود از کوه مجاورش هم با بچه ها بالا رفتیم

اینجا هم اتاق آقامهدی پسر دختر خاله منیره هست مهسا در کنار آقامهدی و حسین نوه خاله نجمه

امسال دو تا 13 بدر هم داشتیم یکبار 12 بدر رفتیم باغ دایی عبدا.. به خاطر شهادت حضرت فاطمه .مثل همیشه شلوغ و خیلی خوش گذشت.

مهسا در کنار نازنین زهرا نوه خاله خدیجه

 

13 بدر هم با باباحاجی و عمه ها رفتیم بیرون. البته نیمه کاره موند بارون شدیدی گرفت و مجبور شدیم بعد از ناهار سریع برگردیم.جای شما خالی آش رو در خانه میل نمودیمممم. منم بعد از مدتها پرهیز غذایی به دلیل کولیک حسین از آش نگذشتم و یک بشقاب خوردم. البته تاوانش رو هم پس دادما خخخخخ.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

آیدا
30 خرداد 93 12:46
وای چقدر نازه خدا حفظش کنه 200سال زنده بمون به ماهم سر بزنید