مهسا و حسین عشق ما

بالا رفتن از میز و ... و ایستادن

عزیز دلم. الان 3 روزه که غلت میزنی. در واقع همه هم سنهای شما در همون 5 یا 6 ماهگی غلت زدن رو شروع میکردن اما خوب شما با گریه کردن ما رو وادار میکردی که خودمون بیایم شما رو بنشونیم و بعد به بقیه کارهات برسی. سینه خیز رفتن رو هم کلاً فاکتور گرفتی، چون از روی شکم خوابیدن خیلی بدت میومد. اما الان خیلی علاقمند به این کار شدی. یه دفعه وسط شیر خوردن یه غلتی میزنی و حرکات آکروباتیک انجام میدی و روی شکم شیر میخوری ویا قمبل میکنی و به کارت ادامه میدی. حتی وقتی از خواب بیدار میشی اول از همه چه اتاق تاریک باشه چه روشن غلت یزنی و شروع میکنی 4 دست و پا رفتن. واقعیتش رو بخوای خیلی راحتتر شدم. چون دیگه وقتی از خواب بیدار میشی یه دفعه شروع نمیکنی به گریه و ب...
19 خرداد 1390

شیرین کاری- 8 ماه و 16 روز

مهسای عزیزم. دیروز بردمت وزنت رو چک کردم. 7 کیلو و 850 گرم شده بودی. یعنی 350 گرم در عرض 2 هفته که خوب بوده امیدوارم همینطور ادامه پیدا کنه. سرلاک گندم هم در برنامه غذاییت گنجوندم اما خیلی تمایل نداری و از دهنت پرت میکنی بیرون. فعلا که سوپ و آب سیب رو بهتر از بقیه میخوری. قربون چشات برم.خیلی قشنگ دست دستی میکنی و جالب تر از اون اینکه وقتی اسم "بابا" رو جلوت تکرار میکنم در رو نگاه میکنی چند بار امروز امتحان کردم و دیدم میخندی و به سمت در خیره میشی. گفتم دیگه اذیتت نکنم.
9 خرداد 1390

4 دست و پا

 عزیز دلم مهسا.الان که شروع به ثبت کارهای شیرینت کردم 8 ماه و 14 روزت شده . اما خوب بازم دیر نشده. البته با ایمیلت از قبل از تولدت در ارتباط بودم و یه مطالبی برات فرستادم. الان حدودا یه هفته ای هستش که چهاردست و پا میری. پاش بیفته حسابی میخندی و به قول داییت فاصله خنده و گریه ات 1 ثانیه است. موقع شیر خوردن حسابی دست و ... منو نیشگون میگیری. پاتو میگیری و بازی میکنی و شیر میخوری. غذا کمکی کلا خیلی کم میخوری به همین خاطر یه دفعه از بالای نمودار رشدت اومدی پایین نمودار. فردا قراره خارج از برنامه طبیعی دوباره ببرمت وزن و قدت رو چک کنم. امیدوارم اوضاع بهتر شده باشه
7 خرداد 1390