مهسا و حسین عشق ما

شهر کتاب

1393/6/8 2:10
نویسنده : مامان
196 بازدید
اشتراک گذاری

در یکی از همین روزهای گرم اواخر مرداد تصمیم گرفتم بعد از مدتها بچه ها رو به تنهایی بیرون ببرم. قصد داشتم مهسا  رو به محل مورد علاقه اش شهر کتاب مرکزی ببرم. پیشنهاد دادم که مهسا پیاده بیاید و داداش حسین را در  کالسکه بگذارم. قبول نمیکرد و البته پیشنهاد جالبی هم داشت: مهسا را در کالسکه بگذارم و با یک دست کالسکه رو ببرم و با دست دیگر دادش حسین رو بغل کنمسوتخندونک.

در نهایت تصمیم گرفتم هر دو را در کالسکه به این باریکی قرار بدم و مهسا هم که طفلی یه وری نشسته بود وانمود میکرد که راضی هست.

در شهر کتاب حسابی گشت زنی کرد و لوازم مورد علاقه اش رو خریدیم: یک جعبه مدادشمعی 36 تایی، یک جعبه مدادرنگی و یک جعبه ماژیک جادویی که با هر ماِژیکی که رنگ کنه و با ماژیک سفید بر روی آن بکشه رنگش تغییر میکنه. دو تا دفتر نقاشی بزرگ هم خریدیم که از ذوقی که داشتی یک دفتر نقاشی ظرف یک روز پر از نقاشیهای قشنگت شد. در هنگام نقاشی هم تمام مداد رنگی ها و ماژیکها و مدادشمعیها رو در یک صف مرتب قرار میدی و خیلی منظم نقاشی میکنی.

 

چند روزی هم هست که حسین را در روروک قرار میدهیم بر خلاف مهسا که یک ثانیه هم روروئک رو تحمل نمیکرد ، حسین علاقه نشون میده و تا جایی که به مانعی برخورد نکنه از گشت زنیهاش لذت میبره و اگر دسترسی به چیزی پیدا کنه سریع به سمت دهانش میکشه و شروع به خوردن میکنه.

مهسا خانم هم با الهام از یکی از کارتونهایی که میبینه حس ماجراجویی بهش دست داده  و مدام از اوپن آشپزخانه بالا میکشید و با شنلش به پایین میپرید. این هم از دختر ماجراجوی مابوسبوس

این هم از دختر ماجراجوی مابوسبوس

چند روز پیش به من پیشنهاد دادی که چون شکمم خیلی بزرگ شده برم آنایشگاه(آرایشگاه) و دلم رو بدم به خانمه قیچی کنه  دلخورقه قهه

شما در خانه مجاز به استفاده از لبا (رژلب) هستی و اتفاقا خیلی از رژلبهای قرمز و خوشرنگ خوشت میاد و چقدر از رژلبهای گرون من رو هم برای این لبا زدنت بر باد دادی دخترمخندونک. وقتی من از رژلبهای کمرنگ برای بیرون استفاد میکنم میگی: بزرگ شدم میدی منم بزنم بریم بیرون؟ یا میگی از اون خوشرنگها بزن این خیلی کمرنگه و قیافه منهیپنوتیزم

پسندها (2)

نظرات (0)