مهسا و حسین عشق ما

2 سالگی و 2 سال و یک ماهگی

1391/8/4 1:33
نویسنده : مامان
172 بازدید
اشتراک گذاری

شادی بخش زندگیم 2سالت هم تموم شد. چه زود قد میکشی و رشد میکنی و من لذت میبرم که در تمام لحظاتش کنارت بودم و باز از شیرینی هات سیر نمیشم. امسال متاسفانه برات تولد نگرفتم. دور بودن از خانواده ها و اینکه جمع کردنشون اینجا مشکله برنامه ریزی برای تولدت رو یه کمی سخت کرد. عوصش دو تا کوچولوی جدید و ناز بهمون اضافه شدند، دختر عمه مریم: پرنیان و دخترعمه ملیحه: ساینا. قدمشون مبارک باشه.

 درست روز بعد از تولدت یعنی 24 شهریور به پیشنهاد باباجون از شیر گرفتمت. حال تو رو نمیدونم ولی به خودم خیلی سخت گذشت و کلاً بی حال شدم. دلم تنگ میشه برای لحظاتی که در آغوشت میگرفتم و تو هم با نگاههای عمیقت وجود من رو تسخیر میکردی. دلم تنگ میشه برای بازیگوشیهات حین شیر خوردن. ولی خوب از یه جهاتی هم راحت شدم. اینکه دیگه در میهمانیها، موقع خرید، در خیابان دیگه مجبور نمیشم اوامر بی هنگامت رو به جا بیارم. البته الان بازهم گاهی یاد میکنی و اصرار که میخوام ولی من میگم که تخ شده. ولی خوب اولین گام از استقلالت رو برداشتی دختر صبور من. برای پر کردن خلا خیلی بغلی شده بودی. دو سه روز اول مدام میگفتی "بَلَگ" یعنی بغلم کن. و من هم کل خونه میچرخوندمت. الان گاهی اوقات شبها بیدار میشی و به من میگی  "پاشو" و بعد بغل و راه رفتن در خانه تا مجدد خوابت ببره.

الان که دارم مینویسم عروسکهات رو توی خونه بازیت نشوندی و داری براشون شعر میخونی:

دبیدم دبیدم    چهارتا فرشته دیدم        (اصل: دویدم و دویدم    دو تا فرشته دیدم)

فرشته ها ناز بودن   در حال پرواز بودن.

خوشبختانه تا الان که خیلی به کتاب علاقه داری.

پروژه از پوشک گرفتنت هم شکست خورد. مجددا دارم پوشکت میکنم تا وقتی که کاملا آمادگی داشته باشی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)