مهسا و حسین عشق ما

2 ماهگی حسین و ختنه

1393/3/30 22:01
نویسنده : مامان
232 بازدید
اشتراک گذاری

2ماهگی:

از دوماهگی به بعد در طول شیر خوردن چشمایت رو به  چشمان من میدوختی. گویا منتظر بودی تا باهات حرف بزنم. راستش رو بگم بعد از مهسا هر مادر و فرزندی رو در این حالت میدیدم دلم خیلی برای این حالت تنگ میشد. حسین جون زمانی که بغلت میکنم و شیرمیدم و شما هم با نگاههای معصومانه و براقت منو نگاه میکنی و تا باهات حرف میزنم ول میکنی و میخندی..... یعنی مثل اینه که تمام دنیا رو بهم دادن.تمام خستگیهام از تنم بیرون میره.

خیلی دوست داری کسی باهات حرف بزنه و تو هم با صداهای قا قا آآ گاهی م م خیلی خوب جواب میدی عزیز دلم. گاهی برای ادای یک حرف کلی دست و پا میزنی و مثلا یه اَ طولانی میکشی و بعد یه نفس راحتی هم به دنبالش

وای که چقدر شیرینی

وزن:    5/6 کیلوگرم                        قد:     61 سانت                               دورسر:40 سانت

حسین جان سه شنبه 2 اردیبهشت زمانی که حدودا 2 ماه و نیم بودی برای ختنه وقت گرفتیم.

یکی دوساعت قبل شما رو حمام بردم تا کمی بهتر بخوابی.

به سفارش دکتر شرکت بورس برای انجام ختنه به شکل سنتی به مطب دکتر محمد کیانی واقع در شهرک اکباتان مراجعه کردیم. به دلیل اینکه خاطره بدی از ختنه دایی مهدی در خانه داشتم دست مهسا رو گرفتم و کلا از مطب بیرون بردم. باباجون هم پیش دکتر ماند.

طبق معمول مهسا ژستهای مختلفی در کنار گلدان خارج مطب گرفت و من هم مشغول عکاسی.

ولی خارج از مطب اصلا صدای گریه نمی آمد. داخل مطب شدم آرام آرام. آخر عمل فقط کمی صدای گریه آمد که آنهم مربوط به پانسمان بود.

به گفته دکتر هیچ بچه ای اینقدر در زمان ختنه آرام نبوده . خوشحال شدم از اینکه با صبوری تحمل کردی عزیز دلم.

حدود 1 هفته هم مراقبت کردم و کاملا خوب شدی.  کاملا آزاد آزاد بودی و با پارچه ای شما رو پوشانده بودم. چند باری هم پارچه کنار رفته بود و خونه رو حسابی به شکل دورانی پرتاپی آب پاشی کردی.

هم خودم از یک هول بزرگ رها شدم و هم خوشحالم که در سنی ختنه شدی که خاطره بدی در ذهنت نمی ماند. و البته چون هنوز به غلت زدن و نشستن و .. نیفتاده بودی خیلی سریعتر خوب شدی. خدا را شکربوسبوس

پسندها (1)

نظرات (0)