مهسا و حسین عشق ما

تولد داداش حسین

1393/1/20 18:16
نویسنده : مامان
214 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گلهای قشنگ من.قلبقلب

این زمستانی که گذشت من در حسرت یه روز برفی در تهران بودم. حسین جون چقدر برایم رویایی بود که وقتی پا به این دنیا گذاشتی دونه های قشنگ برف هم هوایی ناب رو به تهران هدیه کردند. در یک روز برفی به دنیا اومدی اونم چه برفی. 14 بهمن 92 خداوند دوباره یه فرشته آسمونی بهمون هدیه داد و زندگیمون صد چندان زیباتر شد. البته به غیر از وقتهایی که با گریه های نیمه شب  کولیکی دیگه رمقی برام نمیمونهچشمکلبخند

شبی که بیمارستان بودم مهسا در خانه خودمان به همراه مامان بزرگ(مامان طیبه) خاله مجلله و خاله آمنه و عمه لیلا مونده بود. تعدادی کادو هم تهیه کردیم و وقتی با حسین و باباجون به خانه برگشتیم به مهسا گفتیم که این کادوها رو داداش حسین برات خریده. یه عروسک پولیشی مریدا، ست قاشق چنگال بشقاب قمقمه راپونزل و یک ماشین بزرگ. مهسا جون اینقدر خوشحال شده بودی که حد نداشت. البته کمی هم در شوک حضور یک نی نی جدید بودی. ولی خوب خوشحالیت بابت کادوها میچربید و روز بعد با لحن قشنگی بهم گفتی:" مامان جون ممنونم که برام یه نی نی آوردی"قلبقلبماچ

روزی که از بیمارستان به خونه اومدیم در واقع 2 روزگی

دو تا گل زیبای من:

بعد از حمام 10 روزگی:

مهسا جونم هم در این مدت از حضور مهمونا خیلی لذت میبرد وقتی که رفت و آمدهامون تموم شده بود روزها مدام میپرسید چرا مهمونا نمیان؟ تا زنگ خونه به صدا در میومد میگفت بدو مامان مهمونا اومدنقلب

اینم یکی از ژستهایی است که خاله نفیسه شکار کرده:( سرهمی و کلاه رو هم مامان فروغ زحمت کشیده و بافته)

دو شب قبل از اینکه به بیمارستان برم واقعا شب به یاد ماندنی برای من بود .مهساجونم یه نقاشی با رنگ گواش کشیده بود که از نظر ما واقعا زیبا بود مدتی بود با چسب به دیوار زده بودیم و بعد تصمیم گرفتیم که نقاشی را قاب کنیم. در این شب با وجود حجم بالای کار ، باباجون به صورتی غافلگیر کننده با نقاشی قاب شده به خونه اومد. وای که چقدر خوشحال شدم کلی با این اثر هنری دخترمون عکس گرفتیم . اثر هنری خلق شده در سن 3 سال و 3 ماه

 

پسندها (1)

نظرات (0)