مهسا و حسین عشق ما

2 سال و 4 ماه (28 ماهگی)

1391/11/4 2:14
نویسنده : مامان
208 بازدید
اشتراک گذاری

دخترک نازنینم. الان دیگه وقتی میخوایم بریم بیرون کاملاً خودت حاضر میشی. گاهی اوقات من در این اتاق حاضر میشم و میبنم شما هم کاملا لباسهات رو پوشیدی و اومدی میگی "مامان جون بریم" و من کیف میکنم. البته اینقدر در طول روزلباس میپوشی، در میاری، رویهم میپوشی که استاد شدی. چند وقتی بود که از در کمدت بالا میرفتی و خودت رو به طبقه بالا  میرسوندی و در خفا لباسهات رو از آویز پایین میکشوندی و الی آخر.

البته لباسهایی رو که میبینی دیگه توی کمدت نیستند و من تعداد محدودی از اونها رو دم دستت گذاشتم و در عوض لباسهای خودم رو در کمدت قرار دادم که البته با اعتراض شما مواجه شدم:" مامان جون اینا رو ور دار اینجا مال منه". جدیداً هر لباسی رو که میخوای عوض کنی از من میپرسی :" مامان جون ناراحت نمیشی اینو بپوشم؟"

خوابت خوبه در طول روز هم اینقدر بازی میکنی که ناگهان میبینم یه جایی خوابت برده. بعد از شیر گرفتنت هم علاقه ا ای نشون نمیدادی که من بخوام خوابت کنم . این هم یکی از نمونه هاش که روی پای باباجون خوابت رفته:

این هم همبازیت مهدیس جون خونه مامان بزرگ

قلبماچ و حالا ماجرای از پوشک گرفتنت که کمی بهتر شده و روی روال افتاده البته تا هفته گذشته باز هم در رفتن به دستشویی بی حوصله بودی. به خودت میپیچیدی و راه میرفتی و وقتی ازت میپرسیدم جیش داری میگفتی نه! و کمی بعد ... من هم نمیبردمت چون بسیار گریه میکردی تا به دستشویی برسیم. گاهی  وقتی در جایی دیگر این کار میکردی می آمدی دست پیش رو میگرفتی و میگفتی: " مامان ناراحت شو!" و من هم میفهمیدم قضیه از چه قراره میگفتم برای چی؟ -"جیش کردم".

البته این دو سه روزه کارخرابی در خانه نداشتی و من هم دوباره به باجهای مختلف از جمله برچسب در دستشویی و بستنی متوسل شدم . این دو روزه که گاهی حتی خودت بدون اینکه به من بگی لباسهایی که رویهم پوشیدی به مشقت در میاری و به دستشویی میری ولی در کل به این نتیجه رسیدم که آموزشهای زودتر از موعد هم به بچه فشار میاره و هم به والدین و به بقیه توصیه خواهم کرد که حداقل تا 2 سال و نیم راجع به پوشک گرفتن فکر نکنند چون به تجربه  هم دیدم که در این حالت خیلی بهتر جواب داده.

و البته در مورد آموزشهای علمی هم صدق میکنه و به شخصه دوست ندارم که خیلی آموزشها  رو که بعدا با صرف وقت کمی میتونی یاد بگیری الان درگیرت کنم. چون یقین دارم که خیلی باهوشی و ایشالا به موقعش برات وقت صرف خواهم کرد.

در بازی که با کاغذ رنگی داشتیم اسم چند تا شکل هندسی را تکرار میکنیم ولی الزامی نیست که بخوای حتما یاد بگیری. چند شکل هندسی رو در اندازه های مختلف بریدم  و به عهده خودت بود که هرکدام را در جای صحیحش بگذاری و خیلی راحت این کار رو انجام دادی.

عسلم توجه کن که در این عکس اول مایو پوشیدی و بعد سارافون بافت به همراه جوراب شلواری یا به قول خودت " جوبار شلواری".

 

 

تکه های چشم چشم دو ابرو رو بریدم و در اختیارت گذاشتم رفتم و وقتی برگشتم دیدم که اینطور زیبا چسبوندی.ماچ

قلبماچ امروز یه کتاب می می آوردی که برات بخونم. راجع به شیرینی خوردن زیاد می می ن بود و قتی اینجاش رو خوندم که مامانش به می می نی میگه:

بسه دیگه می می نی

خراب میشه دندونات

اینقدر نخور شیرینی

من نگرانم برات

گفتی: "برای چی نخوره؟ بِخوره. " و درحالی که دستهات رو به حالت توضیحی تکون میدادی گفتی:" شیرینی خوشمزه است" و من تا5 دقیقه داشتم به این حرفت میخندیدم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)