مهسا و حسین عشق ما

دومين جشن تولد 3 سالگي

1392/8/10 19:57
نویسنده : مامان
175 بازدید
اشتراک گذاری

عزيز دلم مهسا چه زود ميگذرند اين روزها و چه زود بزرگ ميشوي تو و من گاهي از درك لذت با تو بودن در اين روزها جا ميمانم. حتي از ثبت شيرين زباني هايت نيز جا مانده ام چراكه اگر بخواهم ثبت كنم بايد فقط دوربين به دست گوشه اي بنشينم و مدام فيلم بگيرم. اما در يكي از اين روزها روايت زيبايت از قصه شنگول و منگول رو حتما ضبط ميكنم. شب 23 شهريور با حضور گرم عمه سميه و عمه مليحه و عمه سميرا تولدت را برگزار كرديم. خاله ها همه در اراك بودند و نتوانستند در آن شب پيشت باشند. اما بازهم خيلي بهت خوش گذشت. بادكنك، كيك، شمع، فوت كردن شمع و كيك تولد و كادوهاي رنگارنگ همه و همه دست به دست هم دادند تا تو شبي خوش را بگذراني.  امسال هم با وجود ني ني ديگري در  وجودم و  خرابي حال سعي كردم كه كمي رنگين كمون را به خانه بياورم.

اين لباست رو سال اول تولدت حاضر كردم ولي عشق اين روزهاي تو شده. گاهي اوقات ميگي مامان جون لباس قشنگم رو برام بپوش ميخوام برقصم لبخند من هم تو رو در اين لباس بسيار دوست ميدارم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)